بایگانی
- ارديبهشت ۱۳۹۶ (۳)
- فروردين ۱۳۹۶ (۳۶)
- اسفند ۱۳۹۵ (۷۸)
- بهمن ۱۳۹۵ (۸۱)
- دی ۱۳۹۵ (۵۹)
- آذر ۱۳۹۵ (۴۵)
- آبان ۱۳۹۵ (۶۷)
- مهر ۱۳۹۵ (۱۱۰)
- شهریور ۱۳۹۵ (۱۸۲)
- مرداد ۱۳۹۵ (۱۶۷)
- تیر ۱۳۹۵ (۲۰۳)
- خرداد ۱۳۹۵ (۱۶۲)
- ارديبهشت ۱۳۹۵ (۱)
پربحث ترين ها
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
پیشینه روستای شمس اباد
۹۵/۰۳/۱۰
پربازديدترين ها
-
-
وظایف دهیار در روستا چیست ؟
بازديد: ۱۷۱۳ -
پیشینه روستای شمس اباد
بازديد: ۱۶۵۷ -
-
مجتهد نواندیش استاد دکتر-فیروزی مازندرانی
بازديد: ۱۵۸۷ -
-
مراسم استقبال ازمدافعان حرم در مرکز دهستان رضوان
بازديد: ۱۳۴۵ -
-
-
حضور حماسی مردم بخش فردوس در روز جهانی قدس
بازديد: ۱۲۲۳
پيوندها
حجاب کرامتی شگفت انگیز از عنایت امامزاده سیدجلال الدین اشرف

کرامتی شگفت انگیز از عنایات امامزاده سیدجلال الدین اشرف از زبان آقای حاج علیمحمد صاحب الزمانی دبیر بازنشسته 72ساله آموزش پرورش شهرستان رفسنجان
متولی و خادم مسجد و حسینیه ابوالفضل العباس علیه السلام ( دارالشفای ابوالفضل العباس شهرک فرهنگیان رفسنجان در صحن امامزاده سیدجلال الدین اشرف برایش رخ داده است :
به گزارش پایگاه حفظ حیا و عفت مادر ارجمند بی بی ام فروه سلام الله علیها متولی دارالشفای ابوالفضل العباس شهرک فرهنگیان رفسنجان حاج علیمحمد صاحب الزمانی در مصاحبه با پایگاه حفظ حیا و عفت مادر ارجمند بی بی ام فروه سلام الله علیها گفتند: در اولین سال ازدواجمان سال 1355 شمسی به اتفاق خانواده همسر و جمعی از دوستان برای اولین بار جهت زیارت به سمت امامزاده سلطان سیدجلال الدین اشرف شرفیاب شدیم. در مسیر جاده از سه راه ورودی شمس آباد نوق تا سمت امامزاده سیدجلال الدین اشرف جاده ای خاکی و ماسه بادی وجود داشت. قسمتی از جاده خاکی از آخر روستای شمس آباد به سمت امامزاده تپه ای از ماسه بادی را فرا گرفته بود. که اکثرا با پای پیاده یا با ماشین چیپ یا تراکتور تردد میکردند . و اطراف امامزاده تپه های ماسه بادی فروانی وجود داشت. بعد از طی نمودن تپه های ماسه بادی ساختمان امامزاده مشخص گردید. وقتی به امامزاده رسیدیم محوطه امامزاده با دیوارهای از جنس گل که به آن چینه می گفتند حصار کشی شده بود. ساختمان شامل یک گنبد کوچک و یک مسجد و چند تا اتاق کوچک بود که وسط صحن چاه آب بود . بر اثر نداشتن پوشش گیاهی اطراف دیوارها را ماسه بادی فرا گرفته بود حتی به داخل صحن و اتاقها سرایت کرده بود. ضریح امامزاده چوبی و یک سنگ سفیدی بنام سنگ حاجت میگفتند که بر روی میزی گذاشته بودند. اگرکسی حاجتی داشته نیت میکرد اگر امکان براورده شدن حاجتش را بود شخص حاجتمند می توانست سنگ را بلند کند و اگر ادای حاجت به صلاحش نبود قادر به بلند کردن سنگ ازجا نبود ولو آن شخص پهلوان و قوی باشد. پیرمردی با اخلاص به نام آقاملا محمد قرآن خوان از اهالی شمس آباد در مسجد و صحن امامزاده با صدای دلنشینش مشغول قرائت قرآن بود.سالها صوت دلنشینش در گوشم نجوا میکند.
به دوستان گفتیم بیاید امروز مسجد را تمیز کنیم و صحن امامزاده را از ماسه بادی پاک کنیم . همگی بسیج شدیم اتاقها و مسجد و حرم امامزاده را تمیز کردیم صحن را جاروب و آب پاشی نمودیم و تمام ظرفها و دیگها را شستیم. و بعد از اقامه نماز به اتفاق آقاملامحمد نهار را صرف نمودیم. بعد از صرف نهار ماشین پیکانی که حامل سه مرد و یک زن بی حجاب که به قصد گردشگری و تفریح در تپه های ماسه بادی آمده بودند کنار امامزاده توقف کرد. وقتی زن بی حجاب میخواست داخل صحن شود. آقاملامحمد قرآن خوان به آن زن گفت :خانم با چادر داخل حرم بروید . بدون چادر حق نداری بروید اگر بروید از این امامزاده نمی توانید خارج شوید. او نه تنها قبول نکرد حتی سخنان آقا ملا محمد را به تمسخر گرفت.
آن زن بدون اینکه چادر و رو سری را سر کند داخل حرم شد و با حالت تمسخر سر خود را تکان میداد.
موقع رفتن خانم آقاملا محمد به خانم گفت: از آقا معذرت بخواه اگر معذرت نخواهی امروز نمی توانی از اینجا حرکت نمایی. آن زن و سه مرد قهقه کنان به ملا میخندیدند ملا محمد گفتند اگر میخواهید بخندید خنده کنید ولی به گرفتاریهای که برایتان پیش میآید هم باید خنده کرد. وقتی کنار ماشین رسیدند و قصد حرکت داشتند ماشین پنچر گردید. آقاملامحمد گفت تا از آقا معذرت خواهی نکنی از اینجا قادر به حرکت نخواهی بود آن زن قبول نکرد و گفت: من به حجاب و زیارت و این چیزها معتقد نیستم ما برای تفریح آمدیم نه زیارت. آنها لاستیک ماشینشان را عوض کردند و قصد حرکت داشتند که لاستیک دیگرش پنجر شد. دو نفر آن از آنها لاستیک را برداشتند پیاده رفتند و در روستاهای اطراف پنچر گیری کردند و برگشتند و چرخ را عوض کردند ماشین گیر افتاد . هر کار کردند نتوانست یک متر حرکت کنند . از من خواستند که با جیپ کمکشان کنم و ماشینشان را بکشم آ ملا محمد به من گفت کمک شما فایده ای برایشان ندارد. من قصد امتحان داشتم ماشین را روشن کردم با طناب میخواستم بکشم طنابها پاره شد. خانم گفت بیایی با کمک همدیگر ماشین را هل دهید ناگهان ماشین خاموش گردید هرچه اسارت زدند فایده نداشت. من به خانم گفتم بیا چادر بپوش و به زیارت برو و از آقا معذرت بخواه او قبول نکرد. من شرط کردم و گفتم خانم بیا به حرف من گوش کن تو برو چادر سرت کن و به زیارت آقا برو . اگر ماشین روشن شد و رفتی به عهدت پایدار باش و حجاب را رعایت کن و اگر ماشینتان روشن نشد من ماشین چیپ رابه شما می بخشم. او چاره ای ندید و قبول کرد و چادری از ما قرض گرفت و داخل حرم شد و توبه نمود من هم دعا کردم که آقا سیدجلال الدین او را هدایت نماید. در هنگام برگشت آ قاملا محمد گفت بروید سوار ماشین شوید و به عهدتان هم پایبند باشید با چشم خودم دیدم وقتی که آنها سوار ماشین شدند با اولین اسارت ماشین روشن و آنهاحرکت کردند بدون اینکه گیر بیافتد به حرکت خود ادامه دادند و آن زن گفت به احترام آقا برای همیشه حجابم را رعایت میکنم. و با پارچه موهای خود را پوشاند.
تنظیم و تهیه گزارش احمد تقی نژاد
برگرفته از : umfarwah.ir
نظرات (۴۲)
-
محمدی
سلام و تشکر از آقای احمدی و تقی نژاد واقعا این داستان جالبی بود بر شکاش لعنت -
محمود
من به این موضوع اعتقاد دارم چون یکبار بار همین صحبتها را از زبان ایشان شنیدم -
ای کاش این مطلب را خانمها را رعایت میکردند به خدا قسم اگر بگویم حاجی صاحب زمانی رجبعلی خیاط زمان است بیهوده نگفته ام
-
خدا خیرتان بدهد که یادی از ملا محمد حسینی نمودید البته این نتیجه اخلاص این مرد بود که بعد از چند سال یادی از ایشان بشود.
-
سلام بر سیدجلال الدین اشرف
-
اگر هنگامی که زنان به حرم میروند باید چادر بپوشند بی دلیل نیست. متاسفانه زنان امروز بر همه محرم هستن الا امامزاده ها. ای کاش زنان ارزش خود رامیدانستن و محبت کاذب گدایی نمیکردند.
-
سلام می بخشید فراموش کردم که از شما و تقی نژاد تشکری بکنم. البته خود آقا تشکر میکنهای کاش از ملامحمد حسینی که هر روز این خدا بیامرز در سرما و گرما به امامزاده میرفت و قرآن میخواند اگر کسی هدیه ای میداد قبول میکرد و اگر نمی داد چیزی نمی گفت یادی میکردند مثل الان نبود که مداحها شماره کارت بفرستند و کمتر از 100 نگیرند.
-
فاطمه
خدا در هر دو دنیا خیرتان بدهد که با این حکایت حجاب را به خانمها یاد می دهید. من همیشه چادریم خوب شد که گفتید تا نشان دوستانی که مرا مسخره و عقب مانده میدانستند نشانشان بدهم -
فاطمه سادات
با تشکر فروان از مدیریت سایت آقای احمدیای کاش دهیارهای سه قریه شمس آباد نام بزرگانی چون ملامحمد حسینی و ملاغلامرضا ناصری و میرزا رضای کرمانی که از بزرگان و خادمین به دین مبین اسلام بود را بر کوچه یا بناها و یا میادین شمس آباد می گذاشتند تا نسل جوان این بزرگان را فراموش نکنند . یا سمیناری بنام بزرگان شمس آباد میگرفتند -
ای کاش تمام خانمها این کرامت را میخواندند یا این حکایت نوشته و در تابلوی امامزاده یا در روزنامه بگذارند تا هیچ زنی بدون چادر جرات نگند بیا امامزاده .بر شکاک این داستان لعنت
-
سلام خدمت برادر احمدیای کاش این خبر را در هفته نامه هم منتشر میکردند همه با فضای مجازی در ارتباط نیستند.دیگر میخواستم بگویم بعضی از نظر دهندگان میگویند شورا فلان کار را انجام دهد اگر وارث این بزرگان..... مثلا یک ساختمانی و یا . بر سنگ قبرشان تابلویی میگذاشتند. خدا قهرشان می آمد یا توان اینکار را نداشتند . نمی شود هر کمبودی را از شورا و دهیار تقاضا کرد مگر آنها چه گناهی دارند. یا روی گنج نشسته اند.
-
حسینی
سلام آقا رضا واقعا دستتان درد نکند حکایت جالبی بود. -
سلام آقای احمدیشما این کرامت را گذاشتید شاید یک زن بی حجاب نحت تاثیر قرار بگیرد. متاسفانه نظر دهندگان دعوا ارث و میراث میکنند. خدا بیامرز ملا محمد آدم خوبی بود باعث افتخار منطقه هم بود و باید از ایشان و افراد متدین دیگر تجلیل بشه. این مطلب چه کاری دارد به دهیاری و شورا. شورا را مردم انتخاب میکنند و دهیار را شورا. کدام دهیاری توانسته فاکتور سنگ قبر بگیره که دهیار شمس آباد بگیره. سنگ قبر را فرزندانشان بایدعوض کنند نه دهیار. اصلا وظیفه دهیار نیسته. به نظر من فرزندانش اگر در یارک شمس آباد یک وضوخانه و نمازخانه می ساختند به یاد ملامحمد اگر کسی دو رکعت نماز میخواند یادی ازش میشد.
-
سلام آی احمد حجاب یک هنر است. و انسان با حجاب هنرمند. حجاب سلاحی است که انسان را از تیرهای زهر آلود نگه میدارد.. من از حجاب خود همیشه نتیجه گرفتم. و باعث خوشبختی من شد.
-
ع....س
سلام به همه کسانی اعتقاد به خدا و اخرت دارند. عزیزان بنده یک همسر دارم و خیلی هم ازش نا راضیم چون حجاب ندارد. چادر سرش نمیکند. و آرایش میکند و سرکار میرود . من با کارکردنش مخالفم. فقط مهریه او سنگین است . من به چشم خود ندیدم با کسی در ارتباط است چندین مرتبه با همکاران مرد در داخل خانه ام بدون اینکه کسی باشد دیده ام. شبها دیر خانه می آید . میگوید اضافه کاری داشته .فقط هر دوقت دیر از سر کار می آید به من میگوید با من رابطه برقرار میکند و هر وقت من میخواهم به خواسته من عمل نمی کند،اما عزیزان معتقدم زن بی حجاب مال خودمان نیسته. زنم اولش حجابش خوب بود وقتی خواهرش عروس شد شوهرش او را وادار میکند که مد بزند و آرایش کند. چون وضع مالیش خوب است زنم هم تحت تاثیر خواهرش قرار گرفته . البته خواهر خانم آدم پاکی نیسته. چندین بار وقتی به منزل ما آمده که خانمم سر کار بوده از من خواست عمل منافی عفت انجام دهم گفتم اگر من با تو رابطه داشتن باشم ازدواجمان باطل است. اصالتا اینه خانواده پاکی نیستن. حتی مادر خانمم با مرد همسایه در ارتباطند. من دو تا دختر دارم میترسم دخترانم از دستم برود لطفا نظر مرا تایید کنید تا دوستان بدانند یک خانواده بی حجاب چندین نسل را نابود میکند. از نظر دهندگان میخواهم که با نظرات خود مرا یاری نمایند متشکرم. -
فائزه
سلام آی احمدی مرسی از مطالب آموزنده تانای کاش مطالب داستانی یا خاطرات قدیمیها که تعریف میکردند بیشتر میگذاشتید و یا اگر از عقد موقت و طلاق و ازدواج مطلب میگذاشتید بهتر تر بود. مرسی. -
هاشمی
سلام و قبولی طاعات از آقای حاج رضا احمدیسلام بر پیروان حجاب و عفتعفت بهترین هدیه زن به شوهر استبی عفتی چندین نسل را از خیرات و برکات محروم میکند.شما که نیتتان خیر و اخلاص است سعی کنید در این سایتتان خاطراتی از زندگی روزمره افراد مثل ازدواج انجام کارهای روزمره بگذارید تا مخاطبانتان بیشتر شود مطالبی سیاسی یکطرفه نگذارید. قبلا از بزرگواریتان متشکریم. -
رضایی
سلام آقای احمدی خادم آستان مقدس امامزاده در فضای مجازیاز خداوند متعال خیر را برایتان میطلبیم من کوچکتر از آنم که نظر بدهم.حیف است که نظر خانم م که حاجت خویش را از امامزاده گرفته شده در حد یک نظر بسنده به خدا اینکار کم لطفی است اگر ممکن است این نظر را به عنوان یک پست و در کانالها هم گذاشته شود.تا کرامت این امامزاده واجب التعظیم بر همگان روشن گردد. بی نهایت از اقدامات دلسوزانه شما تشکر میکنم -
خانم م
سلام آقای رضا احمدی از لطف شما بی نهایت سپاسگزارم.
خواهش میکنم شما نظر مرا هم تایید نمایید که کرامتی نصیبم شده به زائرین امامزاده اطلاع رسانی شود. من خانمی اهل کرمان از عاشقان به اهل بیت عصمت و طهارت هستم من از سالی که ازدواج کردم به اتفاق شوهر خدا بیامرزم همه ساله روزهای 13 نوروز به امامزاده سیدجلال الدین اشرف شرفیاب می شدیم واعتقاد خاصی به امامزاده شما داشته و دارم. شوهر من قریب 6 سال به رحمت خدا رفته و من از او 3 فرزند دارم . امسال هم خوش گذشت گرچه بعد از طوفان جوجه کبایمان را خاکمال کرد و گرسنه رفتیم عوضش از امامزاده جایزه بهتر از او گرفتم برای همیشه سیرم کرد.خداوند را شاهدم که هر سال که به این امامزاده شما می آمدیم دست خالی بر نمی گشتم. هر نیتی که داشتم برآورده میشد. عصر روز 13 فروردین امسال خانمی به نام نصرت که خادمه امامزاده بود دو نمونه تقویم توزیع میکرد دونمونه تقویم به ما هم داد که در آنها از روز بزرگداشت امامزاده خبر داده بود. اگر از حق نگذرم بی شوهری خیلی برایم سخت بود نیاز جنسییم بیش از حد مرا آزار میداد و از طرفی بچه ها و خواهرشوهرم مانع ازدواجم میشدند امسال نذر کردم اگر امامزاده این حاجتم را داد نذر میکنم هرساله در روز بزرگداشت امامزاده 25 شوال تا زنده باشم بیآیم. یعنی سالی 2بار زیارت بیایم. در یکی از تقویمها یی که گرفتم یکی بنام تقویم صادقیه 1396 بود که سایتهای صادقیون را معرفی کرده بود . وقتی پروفایلشان را خواندم دیدم مدیرشان تقی نژاد است. داستان زندگیشان مرا تحت تاثیر قرار داد.به حالشان غبطه خوردم. و از بین آنها سایت مادر ارجمند خصوصا پست تجربیات عقد موقت به دلم نشست . فکری به خاطرم رسید گفتم روز دوشنبه خواهر شوهرم را به منزل دعوت میکنم و از امامزاده تعریف میکنم و بعد مطالب و نظرات سایت مادر ارجمند در راجع به عقد موقت نشانش میدهم ببینم عکس العملش چیست؟ شاید حکمتی در کار باشد. زنگ زدم گفتم عصر به خانه ما بیایید و شام دور هم باشیم . او قبول کرد . او با خانواده اش به خانه آمدند. نیم ساعت بعد گفتم بی بی فاطمه بیا پروفایل این خادم صادق را بخوان و داخل سایت برو ببین چه مطالب خوبی گذاشته او پشت کامپیوتر نشست و پروفایل تقی نژاد را می خواند من به بهانه آشپزی رفتم وقتی که یک چای برایش آوردم دیدم درست همین پست را میخواند خودم را به بیراه زدم و گذرا رد شدم. خلاصه خاطرات تلخ و شیرین وقتش را پرکرده بود او هم آدم باحوصله بود تمام نظرات با دقت میخواند .بقیه نظرات را بعد از نماز مغرب میخواند نزدیک ساعت 11 بود که بچه همه خوابیدند و من با گوشی خودم را سرگرم و شوهرش را مشغول تماشای تلویزیون بود . ناگهان ما را غافل گیر کرده بود که به من و شوهرش نظری که آقای خراسانی راجع به ثواب عقد موقت داده بود برای هردوی ماخواند و گفت یک پیشنهاد دارم که کاری را انجام بدهیم ثوابش گیر هرسه ما بیاید . به من گفت: عروس گلم دوست عزیزم تو باید صیغه شوهرم بشویید و شوهرم شما را صیغه 99 ساله نماید زیرا رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: هرگاه مردی با متعه خود بنشیند، فرشته ای بر ایشان نازل می شود وایشان را پاسبانی میکند تا اینکه ازآن مجلس برخیزند وحق تعالی به فرشتگان میگوید: نظر کنید به این دو بنده من وگواه باشید که من آمرزیدم ایشان را ،پس امیر المومنین علیه السلام برخواست وگفت:یارسول الله! چیست جزای کسی که در این باب سعی کند؟(یعنی واسطه شود) فرمود: برای اوست ثواب مرد متعه کننده و زن متعه شونده ،یا علی!متمتع و متمتعه از غسل فارغ شوند ،به هر قطره که آب از بدن آنها ساقط می شود ،حق تعالی ملک وفرشته ای بیافریند که تسبیح و تقدیس خدای سبحان کنند و ثواب آن از برای آ ن دو نفر غسل کننده باشد.یا علی!هرکس که این سنت را سهل گیردو آنرا را احیا نکند ، او از امت من واز شیعه تو نمی باشد ومن از او بیزارم. او تاکید کردکه با کمک همدیگر در این ثواب شریک شویم. اوبلند شد و رفت رساله توضیح المسائل را آورد به من گفت تو صیغه همسرم بشو و همسرم 5سال نماز و روزه برای برادرم بجا بیاورد. من چیزی نگفتم گفتم هرچه شما بگویید.خلاصه از آن جایی که او در عادت ماهیانه بود شب گذشته من تا صبح در رختخواب شوهرش خوابیدم و نیاز جنسیم برطرف شد.. خدا را شکر میکنم که با توسل به امامزاده سیدجلال الدین اشرف حاجتم روا گردید. عهد کردم هرساله تا زنده هستم اگر خدا خواست در 25 شوال به زیارت امامزاده بیایم ازشما خواهشی دارم که حقیر را دعا کنید و در امامزاده شما نایب الزیاره ماهم باشید و دیگر اینکه از شما و تقی نژاد و آقای خراسانی و بی بی فاطمه خواهر شوهرم و شوهرش که سبب خیر شده اید تشکر نمایم.
-
سلام جناب آقای احمد خدا قبول نماید بنده ساکن یزدم
در آن زمان در محله صفاییه زندگی می کردیم. مادرم من و عباس را برای خرید به سوپرمارکت آن طرف خیابان فرستاد. در همان هنگام ماشینی با سرعت زیاد در خیابان باریک و یک طرفه حرکت می کرد. من کمی جلوتر از عباس در حال حرکت بودم که ناگهان صدای ترمز ماشین بلند شد. به عقب که برگشتم، عباس را دیدم که بین آسمان و زمین بود و چند متر جلوتر پرتاب شد. این آخرین صحنه ای بود که از آن حادثه به یاد دارم. بعد از آن پدر و مادرم سراسیمه و آشفته پیمان را به بیمارستان مرتاض ر رساندند پزشکان بیمارستان نیز شرایط عباس را بد تشخیص دادند و او را پذیرش نکردند. کم کم علائم حیاتی عباس به حداقل می رسید، تا اینکه. آنها سعی کردند او را از شرایط اضطراری و حادی که داشت نجات دهند و به زندگی برگردانند.»
زمانی که برادرم عباس در کما بود و همه پزشکان از او قطع امید کرده بودند به پیشنهاد یکی از اقوام که مرید امامزاده سیدجلال الدین بود راهی آستان مقدس امامزاده سیدجلال الدین نوق رفسنجان می شوند و مادرم در آنجا به آقا متوسل می شود. راز و نیازهای مادر با خدا در حرم امامزاده سیدجلال الدین جواب می دهد و بعد از آنکه مادر برای عیادت عباس به بیمارستان می رود، می بیند که عباس بعد از چهار ماه چشمانش را برای اولین بار باز کرده. از آن روزعباس وضعیت عمومی اش رو به بهبود رفت اما اعضای بدنش همچنان درست کار نمی کردند. بعد از بهبود نسبی عباس که پس از 10 روز از کما خارج شده بود او را با تمام وسایلی که به بدنش وصل بود از بیمارستان مرخص کردند و به خانه آوردند. عباس به دلیل آسیب دیدگی نخاع کاملاً فلج شده بود و تنها عضوی که حرکت می داد چشمانش بود. تا آن زمان هنوز از طریق همان سوراخ زیر گلو و لوله ای که در مری اش ایجاد کرده بودند تغذیه می شد. یادم می آید زمانی که او را از بیمارستان مرخص می کردیم یکی از پزشکان به مادرم گفته بود کاری از دست ما برنمی آید. دعا کنید که خدا بچه دیگری به شما بدهد. وضعیت سختی بر فضای خانه ما حاکم بود. پدر و مادرم سختی های زیادی را متحمل شدند تا اختلالی در وضعیت خانه ایجاد نشود. مادرم به پیشنهاد اقوام همچنان برای توسل و گرفتن شفای عباس به امامزاده سیدجلال الدین می رفت. گویا مادرم نذر خاصی در حرم داشت. آن طور که خودش می گوید در حالی که بلند گریه می کرده به آقا گفته اگر پسرم را شفا دهی، خودم او را می آورم و دور حرمت می چرخانم زدیک یک سال از بیماری عباس می گذشت. در وضعیت حرکتی او اثری از بهبودی پیدا نشده بود و مادرم با ناله ها و راز و نیازهای شبانه، شفای عباس را از خدا می خواست. یک شب در حالی که مادرم خواب بود، پدرم بالای سرم آمد و از خواب بیدارم کرد. در چهره اش تعجب و شگفتی موج می زد. گویا هر کاری کرده نتوانسته بود مادرم را از خواب بیدار کند. عباس از خواب بیدار شده و از پدرم آب خواسته بود. هیچگاه آن شب را فراموش نمی کنم. عباس با لیوان آن هم از طریق دهان آب نوشید و سپس خوابید. بعد از این ماجرا مادرم از خواب بیدار شد و وقتی پدرم این قضیه را برایش تعریف کرد باور نمی کرد. او فکر می کرد پدرم قصد دلداری اش را دارد و حتی شهادت من را هم قبول نداشت. صبح آن روز پدر و مادرم عباس را خارج از دوره چک آپ هفتگی به بیمارستان مرتاض بردند. پزشکان تغییراتی را در آزمایشات و عکس های عباس متوجه شدند. به همین دلیل با تعجب پرونده پزشکی او را بررسی کردند. حتی پزشک ارشد تیم پزشکی عباس شخصاً به دیدن او آمد و با دیدن عکس هایش گفت هیچ توضیحی برای این اتفاق ندارد. ضایعه نخاعی عباس ترمیم یافته و علائم حیاتی اش نسبت به چند روز قبل متفاوت شده بود. حتی از مادرم پرسید شما چه کار کرده اید و چه چیز خاصی به فرزندتان داده اید؟ به عبارتی به دنبال آن بودند که ببینند از منظر علمی و پزشکی چه اتفاقی افتاده. در نهایت پدرم مجبور شد برای پزشکان ماجرا را توضیح دهد و بگوید برای شفای پسرمان به بزرگواری به نام امامزاده سید جلال الدیناشرف در رفسنجان متوسل شده ایم. آنها گفتند مگر اینکه چنین اتفاقی افتاده باشد چرا که از لحاظ پزشکی هیچ توضیحی وجود ندارد. درود خدا بر امامزاده سیدجلال الدین اشرف-
پاسخ:
۱۷ فروردين ۹۶، ۰۰:۱۱باعرض سلام وتشکر ازاینکه به این سایت سرزدید
کرامات امامزاده سیدجلال الدین زیادن ولی مردم از ان بی اطلاعن اگه امکانش هست یک عکس از عباس آقابفرستید که درسایت قراربدیم
تشکرازشما
-
-
ملک احمدی
سلام محضر خادم معنوی امامزاده برادر حاج رضا احمدیمیخواستم خواهشی کنم اگر ممکن است خاطراتی از امامزاده با ذکر منبع که قدیمها تعریف میکنند بگذارید تا قدیمها زنده هستند از این فرصت استفاده نمایید. دیگر اینکه خودتان تجربه کنید خبرهای روزانه ای که از سایتهای دیگر کپی میکنید همه سوخته و دسته دوم هستند شما حداقل در هفته یک کرامت از امامزاده بگذارید تا سایتهای دیگر از شما نقل کنند نه شما از سایتهای دیگر ارزش امامزاده بالاتر از اینهاست. شاید باید کاری کنید همانطوری سایت جوادیه در رفسنجان حرف اول را میزند باید تا جایی امامزاده هست مردم جذب این سایت شوند این بستگی به همت شما دارد الان مردم امامزاده را از دوربین شما میبیند همانطوری که تقی نژاد آن چنان از امام صادق تبلیغ کرده که همه مردم جلسات صادقیه را مربوط به حسن آباد میدانند و صادقیه در کرمان پیچیده حتی اگر جایی دیگر برگزار شود. به خود امامزاده سیدجلال الدین من شما را درک میکنم و میدانم که این کارها چقدر وقت میبرد ولی اجر شما هیچ وقت ضایع نمیشود.خادم شما ملک احمدی -
محمدی نسب
سلام آقای احمدی از دستتان دلخور شدم که چرا تصاویر 13 فروردین امامزاده را نگذاشتید. البته شما هم دل دارید تفریح میخواهید بروید ای کاش دوربین را داده یکی از بچه های امامزاده اینقدر نماز جماعت باشکوهی بود جایتان خالی. -
سلام بر آقای احمدی خادم معنوی امامزاده سیدجلال الدین اشرف در فضای مجازی. بر خودم لازم میدانم که از شما تشکر نمایم. شما فرموده بودید یک عکس از عباس برادرم بفرستید به خدا قسم نام و آمار ما جز زرتشیان ثبت است اما ایمان ما مخفی است تمام خاندان ما زرتشتی هستند. کسی هم خبر ندارد . به قرآن نام اصلی و من برادرم عباس نیسته. حکایت زندگی ما چنین است.
حقیقت امر خاندان ما زرتشی هستند و خانواده ما هم زرتشتی بودند. مادرم تعریف میکردکه پدرش گفته یکی از مالکان آبادی بنام جلال آباد در منطقه چاه دریا رفسنجان بوده هم اکنون آبادی ویرانه و ماسه بادی آنرا گرفته بود. آب جلال آباد آنقدر زیاد بود سه نفر میباستی آن را بگیرند ما زرتشتیها زمینهای کشاورزی خود را به زارعین جلال آباد اجاره داده بودیم. آن موقع با حیوان تردد میکردند. هرساله موقع فصل توتها به جلال آباد آمده و ایامی را سپری میکردم و بعد برداشت گندم و جو و صیفی جات سهم خود با چند شتر بار میکردیم و به یزد میبردیم. آن موقع جاده اسفالت نبود در آخرین سالی که در جلال آبد بودیم قافله ما با 28 بار شتر از محمد علی کرایه کردیم و از جلال اباد حرکت کرده بعد از برج رضویه نرسیده به آسیاب شمس آباد حوالی ده دیوانه راهزنان ما را غافل گیر کردند تمام اموال ما را گرفتند و دست و پای ما بستند و ما را حرکت دادند در نزدیک قبرستان امامزاده قصد تجاوز به زن و دخترانمان را داشتند. چون شنیده بودم امامزاده رق آباد حاجت میدهد گفتم اگر مال ما را برگرداند و زن و بچه ما را نجات داد . مخفیانه مسلمان میشویم و ایمانمان را مخفی میکنم. به خود امامزاده دزدان وقتی میخواست دست به ناموس مابزنند دستشان خشک شد از حرکت افتاد. آنها تمام اموال ما را برگرداند و معذرت خواهی کردند. قافله شب را در آسیاب شمس آباد صبح کرد ولی من آن شب را در امامزاده به قصد سپاسگزاری و ادای احترام آمدم آن شب شب وحشتناکی بود صدای ناله و ضجه اموات را در قبرستان میشنیدم فقط از چند نقطه قبرستان روشناییهای مثل فانوسی دیده میشد حتی صدای حیوانات جنگل هم به گوش میخورد من از ترس به سمت فانوس آمدم دیدم قبر های خاکی است. به سمت امامزاده آمدم دیدم درب باز شد سیدی نورانی نشسته مرا دعوت کرد به سویش رفتم گفت فلانی ترسیدی گفتم بله آقا سید . گفت این حالت تا نفخه صور ادامه دارد البته به هر چشمی آن حالات را نمیبند . چون تو تازه مسلمان و دلت پاک هست میبینی. گفتم آقا سید صدای حیوانات و آن فانوسها برای چیست آقا گفتند صدای حیوانات نشان عذاب انسانهای گنه کار و فانوسها سادات گمنامی که از سیادت خود بی اطلاع بوده و تقوی پیشه کرده و در این قرستان آرمیده اند. سید به من فرمودند راه بندگی خداوند نماز است و اگر دیدی کسی سرگردان است بدان که راه بندگی را گم کرده است به نماز اهمیت نداده است. گفتم من نماز را بلد نیستم او به اذن خداوند نماز را به من یاد دادند. و گفت برای امنیت جانی در بین خاندانتان مسلمانی تان را مخفی کنید. از آنشب هر وقت گره ای در کارمان پیدا میشد امامزاده را صدا میزدم مشکلم بر طرف میشد. دیگر پدرم به جلال آباد نرفت و اجاره ای از زارعین جلال آباد نگرفت بعدا چند سال آن ابادی خشک شد .البته پدرم زرتشتی بوده کهبا اخلاق و رفتار مادرم مسلمان شده و هرساله به هیئات مذهبی در محرم کمک میکند تمام خانواده پدری ما زرتشتی هستند.دوتا دایی و و مادرم که سه فرزند پدربزرگ مادریمان بودند مسلمان مخفی هستند.
آقای احمدی به قرآن اگر مدیون من هستی اگر امامزاده بروید و به نیابت از من ضریح را نبوسید.مادرم خیلی به امامزاده وابستگی خاصی دارد خانواده ما هرساله در ایام تابستان یک روز به زیارت امامزاده میرویم .-
پاسخ:
۱۸ فروردين ۹۶، ۰۷:۳۱سلام علیکمتشکر ویژه دارم ازشما ازاینکه اولا به سایت ماسرزدیدثانیا میخوام اگه شماراضی باشید این کرامت را در یک پست بزارم تامردم باکرامات امامزاده بیشتر اشناشونددرصورتی موافقید درنظرات خصوصی یا قسمت تماس بامن به شماره تلفن اینجانب بهم اطلاع بدیددرپناه حق
-
-
غقاری
ما باید خجالت بکشیم این چنین امامزاده بزرگواری داریم شاید ماهی یکبار سرنزنیم. و مردم یزد آرزوی یک لحظه وصل زیارت را دارند آقاجان ما را ببخش. -
محمد رضا
مرحوم پدرم در چندین سال قبل خانه شخصی خود را فروخت و خیلی در اضطراب بود . هرچه جستجو کرد خانه ای پیدا نکرد و قیمت خانه ها بالا رفته بود.من برای رفع نگرانی پدر و پیدا شدن خانه جدید به امامزاده سیدجلال الدین متوسل شدم . شبی در زائر سرای امامزاده سیدجلال الدین خواب بودم و در عالم رویا خدمت امامزاده سیدجلال الدین رسیدم و ایشان فرمودند: محمدرضا به پدرت بگو راحت باش منزلی کنار خانه عمویت جور کردم و صبح که از خواب بیدار شدم ماجرا را به پدرم گفتم. همان روز یکی از دوستان منزلی در نزدیکی خانه عمویم با قیمت مناسب معرفی کرد و پدرم خریداری کرد و به بنده فرمود: خواب شما به حقیقت پیوست. این ماجرا را جزء کرامت امامزاده سیدجلال الدین اشرف میدانم. -
سلام خدمت خادم امامزاده آقای احمدیامامزاده سیدجلال الدین اشرف بهترین پشتیبان و حامی ما بوده و هسته . بهترین و شیرین ترین خاطرات عمرم همین دو سه روزی با خانواده در ایام عید به زیارت امامزاده سیدجلال الدین اشرف می آییم. من جوان مجردی از خانواده فقیر بودم که چند سال پیش به زیارت امامزاده در ایام عید آمدیم و از امامزاده خواستم که زندگی خوبی را برایم فراهم نماید در همان سفر با یکی از اهالی نوق آشنا شدیم و از دخترشان خواستگاری کردم و او قبول نمود . به برکت این امامزاده صاحب زن خوب و جوان ؛خانه ؛مغازه ؛ماشین و زمین پسته شدم . در حالی که خانواده پدریم یک موتور سیکلت ندارند و در خانه اجاره ای زندگی میکنند. خدا را شکر که به برکت این وصلت توانستم دو خواهرم را عروس کنم و جهاز بدهم و برای پدرم خانه ای بخرم و از مستجری نجات دهم.
-
حسنزاده
السلام علیک یا سیدجلال الدین اشرفسلام بر آقای احمدی من عید امسال از سایت امامزاده و سایتهای صادقیون آشنا شدم خیر را برای شما آرزوم میکنم میخواستم از زندگیم برایتان نبویسم.ماجرای آشنایی من و مریم دختر همسایه عمه ام به 13 سال قبل باز می گشت. من 19 ساله بودم و مریم 18 ساله را نخستین بار هنگام اسباب کشی در حیاط خانه عمهام دیدم احساس کرد م باید به زن بیوه و دخترانش کمک کند. آنها تازه همسایه عمه شده بودند. همان روز دستم زخم بزرگی برداشت و مریم داشت دستم را پانسمان میکرد که به او دل باختم همان شب دختر به خانه من زنگ زد و حالم را پرسید. من نه بهسربازی رفته بود م و نه دبیرستان را تمام کرده بودم، اما دلم را به دریا زدم و از مریم خواستگاری کردم همه چیز سریع اتفاق افتاد و با هم ازدواج کردیم. انگار سرنوشت آما در همان اسباب کشی جا به جا شده بود.
نزدیک به 13 سال از جشن عروسی آما میگذردکه از آن مدت 11 سال را خوب و خوش زندگی کرده بودیم و دو دختر از او دارم داریم و دو سالی خزان زندگی مشترک آنها فرا رسیده بود. مدتی است آرزوی پرده بکارت مرا اذیت میکرد و دیگر پسر میخواستم او یکسال ازدواج کرده بود بر اثر اعتیاد شوهر از شوهرش طلاق گرفته بود. مریم یتیم بود اینقدر زن خوبی بوده در دوران سربازی با کار کردن در آموزشگاه خیاطی مخارج زندگیمان را تامین میکرد الان هم کمک خرج زندگی ماست. حتی از پس اندازهایش یک ماشین خریده و بنام من کرده تنها دغدغه ای که من داشتم در آرزوی پرده بکارت به سر می بردم با خودم میگویم معلوم چه مزه ای دارد. ناگفته نماند من نسبت به دوستانم وضع مالیم خیلی خوبه خانواده مریم ازلحاظ مالی از ما بهتر بودند . مریم خیلی خوب بود گفتم من خودم برایت از دختر باکره ای خواستگاری میکنم. او دختر دایی داشت که سرطان داشته و دکترها جوابش کرده بود و خودش خبر نداشت. او با دایی اش صحبت کرد حکایت مرا با او گفت و دایی اش به خاطر مریم قبول کرد مریم خودش دختر دایی را راضی کرد که اگر ازدواج کند بیمارش خوب میشود. و او قبول کرد و دایی مریم اجازه داد که من مریم را صیغه کنم. من او را صیغه کردم و با هم یکجا زندگی میکردیم همان شب اول بکارت دختر دایی اش نسرین را برداشتم فقط لذت بکارت در یک دقیقه بود .در دفعات بعدی هیچ فرقی نمیکرد. کم کم وضعیت روحی نسرین بهتر شده بود و مریم به او انس گرفته بود و آثار حمل در نسرین ظاهر گشت. دیگر مریم دلش نمیخواست دختر دایی اش بمیرد او نذر کرد اگر شفا بگیرد هر شب نماز شب بخواند یکروز ما به اتفاق همدیگر به خانه عموی نسرین در رفسنجان رفتیم و از آنجا به زیارت امامزاده سیدجلال الدین اشرف رفتیم و همه با هم دعا کردیم که نسرین بیماریش بهبود بخشد. یک شب در جوار امامزاده سیدجلال الدین خوابیدم فردا نسرین گفت دیشب خواب دیدم که سیدی بزرگوار لیوان شربتی به من داده است. دیگری اثری از بیماری نسرین نبود و نسرین شفا گرفت و من یک پسر از نسرین دارم و دو دختر از مریم اینقدر زندگی خوبی را داریم و این را میخواستم بگویم که دست تقدیر چنین حکم کرد. و ببینید قدرت امامزاده سید جلال الدین اشرف چطور زندگیم را بهبود بخشید و آرزوهای مرا برآورده کرد . -
میرز.......
من اهل زرند کرمانم وقتی به چند مرکز ام .آر.آی مراجعه کردیم همگی برای جواب عکس را حداقل یک هفته تا یک ماه به ما تحویل میدادند. اما از آنجا که وضعیت بیماریم به شدت دکترها را نگران کرده بود نمیتوانستیم اینقدر صبر کنیم. به سفارش بعضی دوستان برای جواب سریعتر زود به رفسنجان بیمارستان علی بن ابیطالب مرکز ام .آر.آی آن مراجعه کردم و بلافاصله جواب را به ما تحویل دادند. بله متاسفانه توموری در سر آشکار شده بود و با مراجعه به دکتر گفتند هم باید زود عمل شود و هم تذکر و هشدار دادند که معلوم نیست از عمل جان سالم بدر ببری و یا حداقل به علت وضعیت قرار گرفتن تومور احتمال قریب به بقین دچار فلج کامل می شوی.
این خبرها جانمان را به درد بیشتری مبتلا می کرد و وضعیت بدی در روح و روان ما حکم فرما بود. من که بارها از جمله برای فرزنددار خانمم شدنم از امام زاده سید جلال الدین کرامت دیده بودم دوباره خواهان مدد از امامزاده سید جلال الدین بودم و دوست داشتیم زود خود را به نوق برسانیم. اما چارهای هم جز عمل در همان شب نداشتیم. برای من که چه با عمل و چه بی عمل در لبه مرگ قرار گرفته بودم هیچ راه امیدی جز عنایت خداوند بزرگ وجود نداشت.
هنوز زرند بودم بودیم که از جاده سنگ سیریز نوق خیلی سریع خود را جلوی درب حرم امامزاده سید جلال الدین دیدم. اما توان پیاده شدن هم نداشتم. از همان داخل ماشین طوری که ایوان و صحن وسرایش را می دیدم با او نجوا کردم. و تمام درد دلم را برای او گفتم که آقا مرگ من برای بچه ها و خانوادهام بسیار دردناک است به خاطر دختر سه ساله ابا عبدا.. به من عمری دوباره بدهید و آن قدر با امامزاده صحبت کردم و نالیدم تا اینکه حالم بهتر شد و سبک شدم و توان پیدا کردم تا درون حرم هم بروم و برایش نمازهدیه خواندم. و نذر کردم در صورت سلامتی از عمل جراحی 100000تومن هدیه دهم و گوسفندی برایش قربانی کنم.و آبگوشتی بدهم.سپس با هزار امید و آرزو راهی بیمارستان و اتاق عمل شدم. همه چیز بسیار با سرعت عمل انجام میشد. عمل بسیار سخت و حساس بود و همه بر این عقیده بودند که باید زودتر انجام شود.
بالاخره عمل به سرانجام رسید ... اما بر خلاف همه هشدار و پیش بینی های اطباء نه مرگ مرا دنبال کرد و نه فلج به سراغم آمد.
به هر حال آرام آرام به حالت اول برگشتم. خانوادهام هم خوشحال از اینکه من دوباره در میانشان هستم کمال همکاری را با من کردند. بحمدالله بعد از دوسال چنان سلامتی خود را باز یافتم که دوباره توانستم سرکار بروم. من نذرم را ادا کردم و هرساله دو سه نوبت در تابستان به زیارت امامزاده می آییم و چادر مسافرتی نزدیک قبرستان کنارسقاخانه میزنیم. چون پدربزرگ مادریم خدابیامرز میگفت در قبرستان امامزاده سیدجلال الدین خیلی سادات گمنام و بی بی نام ونشان وجود دارند. که حاجت میدهند و یک مقبره که از فامیل مادریم هست بنام رقیه بگم ایشان هم حاجت میدهند میخواستم به شما خادم امامزاده و میهمانان سایت امامزاده بگویم اگر توفیق زیارت به امامزاده سیدجلال الدین اشرف را پیدا کردید حتما به زیارت اهل قبور هم بروید خیلی حاجت میدهند من با خانم هر وقت می آیم حتما زیارت اهل قبور میرویم. -
بنده خدا
سلام و ابراز ارادت خدمت خادم معنوی امامزاده حاج آقای احمدی و تمامی میهمانان سایت امامزادهسیدجلال الدین اشرف.خدارا قسم میدهم به حق امامزاده سیدجلال الدین هیچ کسی را درمانده نکند و خجالت زن و بچه اش را نکشد. من کارگر روزمزد ساختمانی بودم از اول ازدواجمان دلم مشهد میخواست هرساله به بچه ها میگفتیم تعطیلات نوروز . شما خودتان بگویید یک کارگر مستاجر بدون وسیله تو شهر خودش تو پارک هم نمی تواند برود تا چه برسد به مشهد . زمستان سال 1393 در یک روز تعطیلی بعد از ظهر با دل شکسته با زن و دوتا بچه ام با موتور سیکلت از رفسنجان به امامزاده سیدجلال الدین اشرف آمدم کارت شناسایی را تحویل خادم امامزاده دادیم و یک اتاقی گرفتم . شب زن و بچه هایم در اتاق بودند و اواخر شب درب حرم و دربهای ورودی امامزاده بسته بودند دیدم در نقاط مختلف قبرستان نورهای مشاهده کردم از اتاق بیرون آمدم مثل اینکه حسی مرا به طرف قبرستان برد آمدم کنار سقاخانه بین امامزاده و قبرستان ایستادم چون قبلا شنیده بودم در قبرستان امامزاده سیدجلال الدین اشرف انسانهای مومنی آرمیده اند به خصوص ساداتی که هیچ نام و نشانی ندارند. حس کردم که بین الحرمینم اصلا آن لحظه سردی زمستان را حس نمیکردم گفتم اینجا قطعه ای از زمین است که فرزندان رسول خدادر آن آرمیده باشند و من هم خجالت زن و بچه را و صاحب خانه بکشم مثل ابر بهاری گریه کردم. دورتا دورقبرستان مثل دیوانه ها می چرخیدم دلم شکست گفتم آقاجان تو را به جان مادرت زهرا دستم را بگیر. عقده دلم را خالی کردم و به اتاق رفتم و خوابیدم در عالم رویا خواب آقای سید جلال الدین اشرف را دیدم به من گفتند فردا ساعت 10 صبح شخصی بنام محمد که در خواب نشانم داد به زیارتم می اید به سویش برو بگو تو مبلغ 1500000 نذر من کردی که دیسک کمرت خوب بشود عملت خوبه شده آن پول را از او بگیر و با آن پول عقب مانده کرایه خانه را بده و در ایام عید با خانواده تان به مشهد بروید . به محمد بگو این نشانی که با برادرت ..... و چند نشانی دیگر داد راجع به موضوع خانوادگی که به محمد بگویم. واسرار کرد در این مورد به کسی چیزی نگویم. من هم به کسی چیزی نگفتم فردا در انتظار محمد کنار حوض نشستم دیدم شخص مورد نظر آمد انگار که او هم از طرف سیدجلال الدین سفارش شده بود به من گفت شما فلانی نیستی که آرزوی مشهد داری گفتم بله . وقتی نشانیها را بهش دادم مرا بوسید و آن مبلغ پول را به من داد محمد به من گفت من درکار بساز بفروش هستم بیا تو یکی از منزلهای 7قصبی بنشین و کرایه از هم نمیخواهم تا هر وقت خواستی بمان فقط دعا کن که عاقبت به خیر بشوم. من هم حتی به خانمم چیزی نگفتم گفتم امسال ان شاءالله مشهد میرویم بچه ها گفتند بابا شما هرساله میگویید ولی نمیطلبد گفتم من امسال از امامزاده قول گرفتم. بهر حال با صاحبخانه قبلی تسویه کریم و به منزل محمد آمدیم و پول پیش کرایه خانه را ماشین پراید نوی خریدیم. یک روز محمد به منزلم آمد وگفت من با شما کار دارم فقط شناسنامه و کارت پایان خدمتت را بیاور او مرا به محضر برد و سند خانه را به من داد و نوشت پول آن را با کمال و تمام به قیمت توافقی دریافت نمودم. ولی به من گفت دعا کن که خداوند در بهشت خانه ای کنار فرزندان حضرت رسول عنایت فرماید . گفتم باشد یک شب جمعه به امامزاده آمدم و گفتم او مرا خوشحال کرد شماهم اورا خوشحال کنید و آنچه که میخواهد بهش عطا کنید . فردا صبح به من زنگ زد کجایی گفتم امامزاده او به امامزاده آمد و گفتم دیشب خواب دیدم که امامزاه سند قصری در بهشت به من داده است. و در نوروز 1394 به مشهد با ماشین خودمان رفتیم ده روز مشهد بودیم خیلی برایمان خوش گذشت. و الان هم به سفارش محمد در یکی از مغازه ها کار میکنم از کار و زندگیم راضی هستم من این خوشبختی را از فضل خدا و عنایات امامزاده سیدجلال الدین اشرف میدانم امیدوارم که همیشه مشمول عنایت آقا واقع گردم. میخواستم به میهمانان سایت امامزاده فیروزه کویر بگویم هرکس قدر امامزاده را بداند در کار خویش هیچ وقت در نمیماند تمام بیچارگیهای ما مردم رفسنجان از نشناختن و ندانستن قدر امامزاده سیدجلال الدین اشرف است. و دیگر پشنهادی به شما برادر بزرگوار آقای حاج رضا احمدی بکنم تغییری در اسم این سایت بدهید پایگاه خبری امامزاده سیدجلال الدین اشرف فیروزه کویر بگذارید همیشه اسم امامزاده را مقدم بدانید متشکرم -
خانم....
سلام خدمت برادر و خادم امامزاده سیدجلال الدین اشرف آقای احمدی
خوشبختم که جنابعلی توانستید برای امامزاده در فضای مجازی خدمتیر را انجام دهید که قابل توصیف نیست خاطره ای که میخواهم تعریف کنم تا به حالآن را به هیچ کس نگفتم این را به خاطر امامزاده میگویم تا مردم بیشتر قدر امامزاده را بدانند. پدرم وضعیت مالی خوبی نداشتند و چند تا بچه داشتند در ایام پسته چینی یکی از کارگرهایی که از شهرهای دیگر استان به منطقه ما آمدند با برادرم همرا کار میکردند به خواستگاریم آمد . پدرم بدون تحقیق ما را به او داد عقد محضری کردیم بناشد او در محل ما زندگی نماید. با کمک پدر خانه قدیمی یکی از همسایگان را برایم گرفتند و رسما زندگی خودمان را شروع کردیم. فقط شوهرم بی غیرت بود به من میگفت آرایش زننده بزن وقتی به شهرمان میرویم همه مردم افسوسمان را بخوردند . ولی من حجابم را رعایت میکردم. یک سال از ازدواجمان گذشت در ایام پسته چینی برادر شوهرمان از شهرشان به خانه ما آمد. یک ماهی در خانه ما میماندند . در نهایت ناباوری یک شب شوهرم گفت باید امشب خودت را در اختیارم برادرم قرار دهید گفتم آخه گناه دارد گفت راهی ندارد من را داخل اتاق کرد و گفت تا نیم ساعت دیگر باید به این خواسته تن بدهی در غیر این صورت کاری به سرت میآورم که مرغهای آسمان برایت گریه کنند..من در اتاق 2 رکعت نماز خواندم و از طرف پنجره رو به سوی امامزاده کردم گفتم آقاجان خودت کمکم کن دامنم به گناه آلوده نشود و مرا از دست شوهر نجاتم بده. بعد از ده دقیقه دیدم صدای ناله برادر شوهر بلند شد. شوهر آمد و درب را باز کرد و گفت برادرم دل درد شدیدی داره من کسی را نمیشناسم زنگ بزن کسی بیاید او را به دکتر ببریم آن موقع آژانس در منطقه نبود. گفتم به یک شرط که مرا طلاق بدهی و من مهرم را میخشم . او قبول کرد زنگ زدم به همسایه با کمک او برادش را به بیمارستان بردندو آپاندیس را عمل کردند . و او هم با سختی مرا طلاق داد یکسال بعد از طلاق صیغه پسر عمویم شدم بدون اینکه کسی خبر شود در این مدت به او محبت کردم بعد ازتمام شدن مدت به عقد دائمش در آمدم و الحمدالله زندگی خوبی را دارم و دوتا فرزند هم خداوند نصیبم کرده و هم خانه در شهر و هم ماشین و هم شغل خوب را دارم من همه اینها از را از لطف خدا و از برکت سایه امامزاده سیدجلال الدین ااشرف میدانم.
-
خانم ز
سلام بر امامزاده سیدجلال الدین اشرف و سادات و شهدای جوارش و همچنین درود بر همشهریان مذهبی زادگاهم رفسنجان
گرچه از دوران بچگی گوشت و پوستم به محبت اهلبیت روییده و عشق به سید جلال الدین در وجودم پرورش یافته ولی باید بدانیم که اگر حتی برای یک لحظه در دقیقه نود از آقا کمک بخواهیم اگر شک کنیم که دست خالی باز میگردیم این یک کم لطفی بزرگ است به یاد دارم که ما سه خواهر بودیم من خواهر بزرگتر بودم دو خواهر دیگرم از من کوچکتر بودند. آنها از جمال و زیبایی خاصی برخوردار بودند چندین خواستگار برای آنها پیدا شد ولی برای من حتی یک نفر پیدا نشد یک روز آنها به من گفتند تو لکه ننگ و مایه بدبختی ماهستید . بدون اینکه عکس العملی نشان بدهم و شکست را در چشمانم ببینم به آنها گفتم من از ازدواج بدم می آید و همیشه دعا میکنم که کسی خواستگاریم نیاید به خدا گفتم من دوست دارم که محبتم فقط باید در دل تو باشد. به مادر و پدرم گفتم من قصد ازدواج ندارم اگر برای خواهران خواستگار مناسبی دیدید قبول کنید حتی آنچه به عنوان جهاز برای من گرفته اید به آنها بدهید. بلاخره انها را قانع کردم که قبول نمایند. در ظرف 2سال دوتا خواستگار برای خواهرانم پیدا شد و آنها به خانه بخت رفتند. من تنها ماندم به یاد دارم از لحظه ای که به سن بلوغ رسیدم تا بحال به غیر از ایامی که در عادت ماهیانه بودم اگر بگویم یک شب نماز شبم قضا شده دروغ گفته ام. بهترین عشقم را با خدایم میکردم و حداقل ماهی یکبار از رفسنجان به زیارت آقای سید جلال الدین اشرف میآمدیم. پدرم کارگر ساده و مادرم خانه دار فقط در بعضی از ایام سال در ترمینال پسته کار میکردند. دو خواهرم مرا همیشه امل میخواندند حتی بعضی از جلسات عروسی که میخواستند بروند از حضور من در جلسه خجالت میکشیدند من هم دوست نداشتم همراه آنها باشم من عضو بسیج بودم. تا اینکه پدرم به رحمت خدا رفت من و مادرم زندگی میکردیم . یک روزقبل از عید غدیر تاکسی گرفتیم که ما را به امامزاده سیدجلال الدین اشرف ببرد و روز بعد به دنبالمان بیاید با مادرم به امامزاده سیدجلال الدین اشرف درغدیر 1389 آمدیم و یک شب ماندیم و زیارت اهل قبور را رفتم و هر قبری که پارچه یا غلائم سبز بود زیارت کردم در میان قبرستان ایستادم رو به طرف قبله به خداوند گفتم خدایا امروز عید سادات است به حق ساداتی که در این مکان آرمیده اند چه آنها که نام و نشانی دارند و چه آنهایی که گمنامند من میخواهم از امروز تا فبل اینکه محرم بیاید در خانه شوهر باشم و شوهرم از ذریه پیامبر باشد. اگر به حاجتم رسیدم هر روز زیارت آل یس را در شبها میخوانم و نثار امامزاده و سادات جوار امامزاده سیدجلال الدین اشرف مینمایم. یک شب در جوار امامزاده خوابیدیم نمیخواهم که خواب را تعریف کنم ولی بدانید به فاطمه زهرا سه روز بعد یکی از سادات که دو سال از من بزرگتر و اهل قم و اصالتا آذری زبان هستند بود به خواستگاریم آمد ما ساده و بدون تشریفات عقد کردیم و به قم رفتیم تمام جهازم را شوهرم خریداری کرد و سه روز به محرم به خانه شوهر رفتم. شوهرم اهل تقوی مغازه سوهان فروشی دارد. من از ایشان هیچ شناختی نداشتم فقط به من گفتند که جده ام زهرا تو را به من معرفی کرده است. حتی من در عمرم یکبار به استان کرمان نیامدم . ومن آن شوهر را در خواب در جوار امامزاده سیدجلال الدین اشرف دیدم. الان یکی از خواهرانم که شوهرش معتاد است و یک فروشگاه کار میکند و خرج شوهر را میدهد و دیگری در دام اعتیاد افتاده است با شوهرش برای بدست آوردن هرویین از هیچ کاری پروایی ندارند. چون من قبلا فامیلهایم مرا تحویل نمی گرفتند و خاطره خوشی از اقوام و خویشان ندارم و در ارتباط نیستم. من تنها پناهگام در زادگاهم رفسنجان آستان مقدس امامزاده سیدجلال الدین اشرف هست هرساله در ایام عید دو روز به امامزاده سیدجلال الدین و زیارت اهل قبور میرویم و یک روز سید غریب و قبرستان عباس آباد کنار قبر پدر و مادرم میروم. مادرم دوساله به رحمت خدا رفته است. الحمدلله دوتا پسر بنام سید جلال و سید رضا داریم و زندگی خوبی را خداوند برایان فراهم کرده ناگفته نماند خواهری که در فروشگاه کار میکند از طریق واتساب در ارتباط هستیم خودش میگوید نمیخواهم شوهرم بدبختی ما را ببیند و حتی بعضی اوقات از شوهرم پولی میگیرم و کمکشان میکنم حتی به خواهر دیگرم گفتم که ترک کنه دستش را میگیرم ولی قبول نمیکنه. میخواستم به همشهریان رفسنجانی بگویم من از راه دور نایب الزیاره شما در جوار فاطمه معصومه هستم و میخواستم خواهشی نمایم که هر وقتی قسمتتان شد به امامزاده سیدجلال الدین اشرف قبله حاجات رفسنجان رفتید ما را اززیارت و دعای خیر محروم نفرماید التماس دعا
-
سلام بر خادم امامزاده آقای احمدیچند سال پیش بنده دختری میخواستم که والدینم به خاطر فقر دختر قبول نکردند . هروقت به امامزاده میرسیدم دعا میکردم که خداوند او را از راه حلال به من برساند. به زور والدینم دختر عمویم را به عقدمان در آوردند بر خلاف میلم چشمم بدنبال آن دختر بود. و آن دختر با شخص دیگری ازدواج کرد. بعد از 7سال ما توانستیم دوباره از راه حلال به هم برسیم. همسر من بعد از 5سال زندگی مشترک دچار سرطان رحم گردید و به رحمت خدا رفت و از او یک بچه دارم .و همسر آن دختر به خاطر اینکه بچه دار نمیشد شوهرش اورا طلاق داده . بعد از تمام شدن عده اش من او را به عقد موقت در آوردم بعد از مدتی همسر دائم شده و با بچه ام مثل مادر رفتار میکنم. بهترین زندگی با عشق را خداوند به برکت توسل به امامزاده سیدجلال الدین برایم مقدر فرمود.
-
فدایی امامزاده
سلام بر سلطان دلها و قبله حاجات ما رفسنجانیها ها آستان مقدس امامزاده سیدجلال الدین اشرفده سال پیش در دوران سربازی که در کردستان در یگان خدمات خدمت میکردم دونفر از هم دوره هایم که اهل قزوین بود خیلی مرا اذیت میکرد و جرات اعتراض را نداشتم اگر حرفی میزدم سیگار آتش میزد و با سیگار بدنم را خالکوب میکرد اخاذی میکرد تمام کارهای شخصیش را میبایستی انجام بدهم . من نمیدانم چه هیزم تری به او فروخته بودم او میگفت قیافه تو مثل دختر میماند جایی تو اینجا نیسته. از طرفی من تنها غریبه بودم و اکثر بچه های آسایشگاه اهل قزوین و یکی دوتا فرماندهان هم قزوینی بودند. من تازه رفته بودم و پایه خدمتیم کمتر از آنها بوده است. در آسایشگاه ما 7نفر بودیم . من هیچ گاه اعتراض نمیکردم. یک روز که نهار خوردیم من مثل همیشه ظرفها را شستم. دو نفر از آنها به من گفتند تو چاق و خوش اندامی باید شبی خودت در اختیار ما بگذارید وگرنه به زور اینکار را انجام میدهیم. تو تنهایی ما چند نفر . من گریه ام گرفت و گفتم گرچه من تنهایم من وقتی به سربازی میخواستم بیایم مادرم مرا به زیارت امامزاده سیدجلال الدین اشرف برده و گفت پسرم تو بیمه سیدجلال الدین اشرف هستی و به آقای سیدجلال الدین گفت خودت هوای پسرم را داشته باش. شما که نه بزرگتر از شما هم چنین کاری را نمی توانید بکنید . اگر آقایم گذاشت شما اینکار را انجام بدهید .آنها اعتقادی به نماز و امامزاده نداشتند. به من گفت امام رضا هم نمیتواند جلودار ماباشه تا چه رسد به یک سید مرده. گفتم آقای سیدجلال الدین اشرف امروز تا غروب یک حالی از اینها بگیر تا بدانند دنیا دست کیه . به خود آقای سید جلال الدین اشرف این دونفر با موتور دنبال کاری رفته بودند چنان به زمین میخورند یکی از آنها قطع نخاع میشه و دیگری ضربه مغزی . آن روز دیگر تمام بچه از من معذرت خواهی کردند و تا پایان خدمت نگذاشتند دست به سیاه و سفید بزنند و همه آنها نماز خوان شدند آن دونفر را من تا پایان خدمت ندیدم. همشهرهایش میگفتند یکیاز آنها دیوانه شده و دیگری جایخفت که نمیتواند از زمین بلند شود. حتی بچه ها که دوستم شده بود هم یکبار به زیارت سیدجلال الدین اشرف آمد.میخواستم بگویم ای کاش ما رفسنجانیها قدر این آقا را بیشتر میدانستیم.و برایش کنکره میگرفتم تا دنیا آقای ما را بشناسد از شما آقای احمدی هم تشکر میکنم که بدون هیچ چشم داشتی به امامزاده خدمت میکنید. -
سلام بی نهایت تا ابد بر آستان مقدس امامزاده سیدجلال الدین اشرف و خادمین بی ریایش .
اگر از حق نگذریم چه آقای ناز و دوست داشتنی داریم حیفه که ما قدرش را ندانیم. خدا به ما رفسنجانیها محنت داده که سید جلال الدین را میهمان شهر ما کرده است. خیلی خوشحالم که شنیدم دو سه سالی هسته که برای امامزاده همایش میگیرند تا باعث بشود مردم بیشتر آقای دوست داشتنی ما را بشناسند. وقی از شهرمان به تهران جهت تحصیل به دانشگاه رفتم در دانشگاه تمام همکلاسیهای دختر مرا مسخره میکردند و امل میخواندند چون پدر و مادرم وقتی تصمیم به دانشگاه را داشتم مرا به امامزاده سیدجلال الدین اشرف بردند در محضر امامزاده از من قول گرفتند که به یک شرط با درس خواندن در شهر غربت موافقند که چادر و حجاب را کنار نگذارم و عفت خود را خدشه دار نکنم . حتی اگر همه مرا مسخره کنند.. من هم قسم خوردم .در دانشگاه دختر و پسر باهم ادغام بودند . اکثر دخترها دوست پسر داشتند به خدا قسم من حتی با یکی از پسرها یک سوال نپرسیدم .شبها که میشد اکثر دخترها بیرون میرفتند بعضی اوقات فقط من تنها در خوابگاه میماندم. شاید چندی دختر بر اثر رابطه های نامشروع سقط جنین کردند. من به نان خشک و لباس کهنه خود قانع بودم ولی بعضیها با تن فروشی حتی برای خودشان طلا هم میخردیدند. خدا شکر میکنم در دانشگاه عفتم را خدشه دارنکردم. چون خدا را همیشه حاضر میدانستم و امامزاده سیدجلال الدین را در قلبم جای داده بودم زمانه گذشت تا دوسال مانده بود که درسم را تمام کنم . یک استاد دانشگاهی داشتیم که خیلی با تقوی و با حیا و خوش تیپ بود. فقط یک روز در کلاس درس بود که من با خودم گفتم ای کاش خدا او را قسمت من میکرد ای آقای سیدجلال الدین مهر مرا به دل او بیانداز. به آقای سیدجلال الدین که همیشه برایم عزیز است سوگند وقتی که استاد درسش تمام شد بچه میخواستند از کلاس بیرون برویم او به من گفت من با شما کار دارم . فرصتی پیدا شد ما با هم صحبت کردیم و او از من خواستگاری کرد وقتی که ترمانم تمام شد من به رفسنجان آمدم دو سه روز بعد او با اتفاق خانواده اش به خواستگاریم آمد و با هم عقد دائم کردیم و دو سال دیگردانشگاه را با شوهر نشست و برخواست و از حلال خدا استفاده میکردیم ..بعد از تمام شدن درس ما هم با هم ازدواج کردم و ثمره ازدواج یک دختربچه ای بنام فاطمه داریم و خودم در دبیرستان دخترانه تهران تدریس دارم . به فضل خداوند با دخترها دوست میشوم و اکثر دخترها را نصیحت میکنم و با خوبی آنها را به حجاب توصیه میکنم و جواب گرفتم. آقای احمدی از شما تشکر میکنم که در فضای مجازی برای امامزاده سید جلال الدین خدمت میکنید . میخواستم پیشنهادی به همشهریان رفسنجانی بدهم این سایت در شان امامزاده نیسته . باید برای امامزاده سیدجلال الدین سایتی مثل کاروان صادقیه بالا بیاورید . وقتی من بخواهم به شاگردانم این سایت را معرفی کنم لذت ببرم. البته حق را به شما میدهم شما با کمترین امکانات و بدون حمایت مالی و دست خالی این خدمت بزرگ را انجام داده اید جای تقدیر است. منظورم همه دست به دست هم بدهند و سایتی را بالابیاورند که در شان امامزاده باشد .به خدا قسم من وقتی به سایت کاروان صادقیه میروم لذت میبرم روزانه بیش از 40 مطلب جدید میگذارد اکثر مطالب علمی و فرهنگی را سرچ میکنیم می بنینم از کاروان صادقیه بالا می آید.این افتخاری برای شهر ماست. معلوم میشه رو سایت کاروان صادقیه کار شده است. از دست من دلخور نشوید . هیئت امنا و ادراره اوقاف همانطوری که در ایام عید به چند زائر خدمت رسانی میکنند باید در فضای مجازی هم دنیا را زائر امامزاده سیدجلال الدین اشرف نماید . از اینکه متصدی اوقات شریفتان شدم پوزش میطلبم شما را به خدای بزرگ میسپارم و مرا حلال نمایید در پناه حق . -
خدایا زبانم از شکر تو قاصر است به خاطر عزتی که به خاطر امامزاده سیدجلال الدین اشرف به ما رفسنجانیها داده اید. متاسفانه ما رفسنجانیها قدر نمدانیم .ما باید همت کنیم دست در دست هم بدهیم رفسنجان را به عنوان شهر زیارتی معرفی کنیم. آنقدر به این امامزاده خدمت کنیم تا امامزاده مان را به دنیا معرفی شود و در کنکره امامزاده که هرسال 25 روز بعد از ماه رمضان برگزار میشود شرکت کنیم اینقدر این مراسم را باشکوه برگزار کنیم که این حرکت رفسنجانیها بازتاب گسترده جهانی داشته باشد زیرا مردم رفسنجان شایستگی این افتخار را دارند. خوشبختانه کنکره امامزاده توام با حرکت کاروان صادقیه است .خدایا این مدال نوکری را از ما مگیر .
-
فاطمه
سلام و تشکر میکنم از آقای احمدی و همچنین از آقای حاج عباس کریمی دهیار محبوب و دوست داشتنی سه قریه شمس آبادنوق . میخواستم به ایشان بگویم پنج شنبه بازار را شما راه انداختید ای کاش نصف پولهای پنج شنبه بازار را برای سایت امامزاده اختصاص میدادید. شما خودتان بگویید آیا سایت امامزاده قبله حاجت رفسنجان از سایت خانه خشتی بایدکمتر باشه. از بابت احیای مراسم معنوی اعتکاف هم از شما تشکر میکنم امسال سخنرانان مراسم از پارسال خیلی بهتر بودند. چون هیچکدام سیاسی نبودند.امیدوارم که خدا عاقبت به خیر تان کند. وقتی دفتری برای سایت در امامزاده باشه مردم بهتر میتواند خاطرات خود را حضوری بگویند و تبلیغی برا معرفی امامزاده میشه. -
بیگانی
سلام بر دهیارمحترم شمس آباد حاج آقای کریمیمیخواستم تشکری بکنم از این خادم به قرآن و اهلبیت .ایشان هرکار از دستش بر بیاید کوتاهی نمیکند میخواستم بگویم مراسم اعتکاف شمس آباد در امسال از سالهای قبل بهتر بود چون بهترین سخنرانان را دعوت کردند و استقبال معتکفین در دهستان رضوان بیشترین آمار را داشته در مراسم همایش امامزاده در سال 95 بهترین حلیم را پخته خواهشی داریم از این برادر بزرگوار در مراسم بزرگداشت امامزاده امسال تمام کوچه های سه قریه شمس آباد بنر مخصوص امامزاده بگذارند و از مردم با معرفت خبطه شمس آباد میخواهیم که تا زمانی که حاج عباس زنده هسته نامش را جز هیت امنای امامزاده بنویسند و شورای شمس آباد ایشان را دهیار دائمی قرار بدهند. اینها همه نتیجه نان حلالی که پدرشان به ایشان دادند دوتا برادر هستند که امین و الگوی منطقه بالای نوق هستند. -
شمس ابادی
« من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق » با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از آقای احمدی .اول میخواستم از حاج عباس آقای کریمی دهیار سه قریه شمس آباد نوق تشکر ویژه ای داشته باشم کریمی به خاطر مراسم معنوی اعتکاف که توانست بیشترین آمار اعتکاف منطقه نوق را با بهترین سخنرانان اجرا نماید. خواهشمندم که همین طوری حسن اباد در ایام صادقیه پرچم و بنر امام صادق نصب میکنند در منطقه نوق اگر اسم امام صادق مطرح میشود نام حسن آباد هم عنوان میشود سه قریه شمس آباد را با پرچم های مشکی السلام علیک یا سیدجلال الدین اشرف از اول بلوار شهید ناصری تا امامزاده سیدجلالدین نصب نماید تا در هرگوشه اسم سیدجلال الدین اشرف برده میشود نام شمس آباد هم برده شود چون جوانان شمس آبادی برازندگی و شایستگی انجام اینکار را دارد -
سلام بر اقای احمدی مدیر سایت فیروزهاگر ما از شما و حاج عباس کریمی تشکر نکنیم فردای قیامت جوابگوییم. من به حاج عباس یک پیشنهاد دارم امسال شما از طرف دهیاری با هیئت امنای امامزاده و انجمن محبین صادقیه باهم برای مراسم صادقیه و کنگره امامزاده بنرتان مشترک باشد در پایین بنر هر سه اسم را بنویسید تا حضور دهیاری سه قریه شمس آباد اعلام شود مثل اینکه در مراسمات شهر شهرداری و شورای شهر و سازمان تبلیغات بیانه مشترک و بنر بزنند و دیگر میخواستم از دهیاری شمس ابادخواهش کنم در روز همایش چند تا اتوبوس بگیرند در پایان مراسم برای باز گشت میهمان امامزاده به روستاهای رضوان و پیشنهاد دیگرم اینه که یک موکب بنام امامزاده سیدجلال الدین در نزدیک حرم بنا گردد که نذورات مردم در روز بزرگداشت امامزاده جمع آوری کنند و غذای نهار آقای حسنی را عادلانه تقسیم کنند تا در روز بزرگداشت امامزاده کسی از میهمانان امامزاده دست خالی نرود.
-
نظرلت واقعا عالی است
-
شمس آبادی
سلام خدمت سرور بزرگوارمان حاج سید علی آقای ترابی خادم امامزاده که هیچ کدام یک از نظر دهندگان اسمی از ایشان نبردند.از حاج احمد ابولی هم تشکر میکنم .از شما آقای احمدی و اکبر بلوچ هم تشکر میکنم . من از همه خادمان امامزاده تشکر میکنم از از بمانعلی که میگویدسیگاری ندارید هم تشکر میکنم. -
بنده خدا
با سلام و ادب خدمت آقای احمدی و عرض تسلیت به مناسبت درگذشت پدر خانمم مرحومتان حاج آقای حسینی.عرضی داشتم خواهش میکنم یک پستی به عنوان صحبت با مسئولین باز کنید تا دوستان نظرات خود را در آن پست بگذارند حتی نظرات غیر از کرامات امامزاده هست در آن پوشه ببرید نظرات این پست را به خاطرات امامزاده اختصاص بدهید بی زحمت تمام نظرات غیر کرامات امامزاده در پستهای دیگر بگذارید متشکرم.
طبقه بندی موضوعی
- اخبار (۹۷۹)
- اطلاعیه ها (۹۵)
- ویژه آستان مقدس امامزاده (۷۶)
- اعضای شورای سقریه شمس اباد (۲)
- گزارش کارکرد دهیاری وشورا (۱۱)
- ویژه مدارس (۱)
- بسیج (۳)
- بیمارستان وخانه بهداشت (۱۱۲)
- پزشکی (۱۱۰)
- ورزش (۶۵)
- اجتماعی (۹۸)
- شهدا (۳۰)
- مناسبتهای مذهبی وفرهنگی (۱۶۴)
- حوادث (۴۴)
کلمات کلیدی
آخرين عناوين
-
آدرس سایت رسمی فیروزه کویر WWW.FIROZEHKAVIR.IR
دوشنبه ۴ ارديبهشت ۱۳۹۶ -
پیام تسلیت مرحوم حاج حسین حسینی
شنبه ۲ ارديبهشت ۱۳۹۶ -
پیام تسلیت
جمعه ۱ ارديبهشت ۱۳۹۶ -
آثار صله رحم
چهارشنبه ۳۰ فروردين ۱۳۹۶ -
وادی السلام ، حریم وصال (۱)
چهارشنبه ۳۰ فروردين ۱۳۹۶ -
عواقب حجامت خودسرانه در فصل بهار/ افرادی که باید دور این روش درمانی را خط قرمز بکشند!
سه شنبه ۲۹ فروردين ۱۳۹۶ -
مشمولان برای ثبت نام سهام عدالت به کجا باید مراجعه کنند؟
سه شنبه ۲۹ فروردين ۱۳۹۶ -
مرگ کودک شهربابکی در پی برخورد با الاکلنگ فلزی
سه شنبه ۲۹ فروردين ۱۳۹۶ -
از تشکیل پرونده و برخورد قضائی بافرد خاطی تا استعفای رئیس آموزش وپرورش
سه شنبه ۲۹ فروردين ۱۳۹۶ -
احداث باند دوم محور رفسنجان-نوق نیازمند۱۰۰میلیاردتومان اعتبار است
سه شنبه ۲۹ فروردين ۱۳۹۶
پیوندهای روزانه
آخرين نظرات
-
توسط بنده خدا در تاريخ ۹۶/۰۲/۰۴
-
توسط شمس آبادی در تاريخ ۹۶/۰۱/۳۱
-
توسط محمد در تاريخ ۹۶/۰۱/۲۷
-
توسط . در تاريخ ۹۶/۰۱/۲۶
-
توسط محمد در تاريخ ۹۶/۰۱/۲۶
-
توسط شمس ابادی در تاريخ ۹۶/۰۱/۲۵
-
توسط بیگانی در تاريخ ۹۶/۰۱/۲۵
-
توسط فاطمه در تاريخ ۹۶/۰۱/۲۵
-
توسط محمد در تاريخ ۹۶/۰۱/۲۱
-
توسط اعظم در تاريخ ۹۶/۰۱/۲۱