تصاوير منتخب

پایگاه خبری فیروزه کویر (امامزاده سیدجلال الدین )

قابل توجه ادارات دولتی و همشهریان عزیز
ارسال پیامک تبلیغاتی ، جشن ها ، جلسات ، مراسم تشیع ، ترحیم ، ختم و ... پذیرفته میشود .
برای اطلاعات بیشتر با شماره ۰۹۱۳۳۹۲۷۵۱۲ تماس حاصل نمائید .

بایگانی

پربحث ترين ها

پربازديدترين ها

پيوندها

تصاوير برگزيده

۰

زندگی نامه شهید محمد صادقی به نقل ازسایت شهدای دهستان رضوان

اخبار شهدا

زندگی نامه شهید محمد صادقی به نقل  ازسایت شهدای دهستان رضوان
نام :محمد
نام خانوادگی:صادقی
نام پدر:عباس
متولد:1341رفسنجان
تحصیلات:متوسطه
وضعیت تاهل:متاهل
درجه:پاسدار
سمت:مربی تاکتیک مقاومت بسیج سپاه
تاریخ شهادت:1361/07/07
محل شهادت:ابادان
زندگینامه درادامه
زندگی نامه شهید محمد صادقی
درسال1341 در خانواده ای متدین 
در شهررفسنجان پسری به دنیا امد که پدرش حاج عباس نام اورا محمدگذاشت .او پس از پشت سرگذاشتن درس وتحصیلات مدرسه در دوران نوجوانی به همرا پدر ودوستانش در مراسمات مذهبی شرکت میکرد. بسیار مخالف رژیم پهلوی بود وحضوری پررنگ در تظاهرات علیه حکومت شاهنشاهی داشت.. ازهمان دوران جوانی عاشق امام واسلام بود در سن18 سالگی باعضویت دربسیج وفعالیت عضو سپاه رفسنجان به عنوان مربی تاکتیک در قسمت عملیات اماده خدمت میشود برای حضور درجبهه شوروشوق عجیبی داشت .محمدبعدمدتی وارد جبهه جنگ در ابادان میشود .درسال 1360در منطقه ای که حضور داشتن خمپاره ای از دشمن درمیان انها اثابت میکند .که همرزمانش شهید وایشان 120ترکش به تمام بدنش اثابت میکند..همرزمان دیگر وقتی بدن غرق خون اورا میبینن فکرمیکنن اوبه شهادت رسیده بدن بی جانش را کنار شهیدان دیگر گذاشته تا روانه سردخانه کنند. بعدازساعتی متوجه میشوند که پلاستیکی که محمد را دران گذاشتن عرق کرده میفهمندکه اوزنده است بلافاصله اورا به بیمارستانی در اصفهان منتقل میکنند وپس از ساعتها جراحی فقط تعدادی از ترکشهارا ازبدنش خارج میکنن .خانواده واشنایان اوهیچ خبری نداشتن که او کجاست ودر چه وضعیتی هست پس از 17روز پدر شهیدغفاری که خود از پاسداران سپاه رفسنجان بوده اورا پیدا میکند. محمد بارها به جبهه میرود عشق شهادت اورا بیتاب کرده بود.در اواسط خرداد1361با دخترعمه یکی از همرزمانش بنام حاج رضامیرزایی که اصالتن نوقی بودن ازدواج میکنن ..محمد بسیار به همسرخود علاقه مندبود و ازایشان میخواستندکه صبور وبردبار باشند.بیشتراز 4ماه از زندگی مشترکشان نگذشته بود.که محمد بااینکه دردفراوانی بخاطر ترکش های زیاددر بدنش داشت به دلیل عشق به دفاع ازمیهن راهی جبهه میشود. درهمان زمان که همسر او باردار بودن .بعدازحدود بیست روز درمورخ 1361/8/7به درجه رفیع شهادت نائل امدن ... وفرزند ایشان که دختر بودن 4ماه بعد یعنی 22 اسفندماه 1361به دنیا امدن ..دختری که هرگز روی پدر راندیدو از نوازش دستان پدر محروم بود .هیچ جمله ای نیست که بشود درغم یه دخترشهید ابراز کرد دختر که همه عشق وامیدش به باباشه .وهیچ چیزی دراین عالم هرگز نمیتواندیه ذره ازجای خالی پدر را پر کند ..ای فرزند شهید صادقی خداوندبه شماصبر بانوی 3ساله ابا عبدالله روداده وبه مادرتون صبر زینبی..خوشا به سعادت شما ...
دختر شهید صادقی در سن 18سالگی با پسرعمه خودبنام ابوذر غفاری ازدواج میکندبعد یکسال دربهمن 80صاحب فرزندمیشود همسرایشان نیز دربهمن 1381درماموریت سپاه درمنطقه شرق کرمان به شهادت میرسد... 
سخت‌ترین لحظه زندگی‌ام روزی بود که باید می‌نوشتم «بابا»
می دانم که گذشت زمان داغ دلتان را سنگین تر می کند. می دانم هرگز لحظه ای از یاد جزیره مجنون آبادان و خرمشهر فاو و مهران که قتلگاه پدرم بود، غافل نمی شوید. با ما بگوئید که شاهد چه ایثارگری هائی بودید، لحظه شهادت آن نوجوانی که با لب تشنه در کنار شما به شهادت رسید چه حالی داشتید؟ و بگوئید چگونه می توانید زندان دنیا را تحمل کنید و با زرق و برق آن دست و پنجه نرم کنید؟ شنیدم مولایم برای فرزندان خود بهترین پدر و با ارزش ترین الگو بود نه تنها برای فرزندان خود بلکه برای تمامی یتیمانی که سایه پدر بر سر نداشتند. من هم آرزو داشتم پدرم را در کنار خود ببینم.

 پدر جان آیا می شنوی چه می گویم؟ می دانم که می شنوی. دوست داشتم در کنارم باشی تا سر بر زانویت بگذارم و درد دلهایم را برایت بگویم. دلم می خواست کنارت بنشینم تا برایم حرف بزنی و با سخنان شیرینت مرا راهنمائی کنی. ای کاش بودی تا من هم در کنار تو به خود ببالم.

 اما نه! حالا که فکر می کنم می بینم اکنون زمانی است که باید بیشتر به تو افتخار کنم چون تو شهیدی و شهید زیباترین تفسیر عشق و شجاعت و ایثار است. فقط با سوز دل و اشک چشمم می خواهم بگویم که سخت ترین روز زندگی من آن بود که باید با دستان کوچکم کلمه بابا را مشق میکردم و صدا بکشم، آخر من که در زندگی خود هرگز پدر را ندیده و کسی را بابا صدا نکرده بودم و مفهوم جمله "بابا آب داد" بی معنی است، شاید سخت ترین روز زندگی فرزندان شاهد، همان روزی بود که باید کلمه بابا را مشق می کردند.
.  بابای من تو رفتی تا دلهای غفلت زده روشن شود . 
پدر شهیدم با ذره ذره وجودمان راهت را ادامه خواهیم داد. فرزند دلنبدت
انشام دوباره بیست بابای گلم!
موضوع: (کسی که نیست) -بابای گلم-      
دیشب زن همسایه به من گفت: یتیم
معنای یتیم چیست بابای گلم!
من منتظرم عزیزم!حتما" برگرد
از این سفر دراز لطفا" برگرد
دعوت شده ای به مدرسه،باباجان!
یک لحظه فقط بیا و فورا" برگرد
-بابای گلم....
برای شادی روح تمام پدرهایی که الان دیگه پیش ما نیستن یک شاخه گل به زیبایی حمد وسوره بفرستیم.....




نظرات (۰)
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی